ايرانيان
پيشينه پرشكوه خويش را بر باد نام ها ندهيم 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ايرانيان و آدرس persian68.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





سلام دوستان

مدت ها پیش یکی از دوستانم، خانم مهندس فاطمه سریزدی، داستان طنزي (كه البته تو دنياي واقعي ما آدما وجود داره) رو برای من ایمیل کرده بود که دیدم بد نیست اون رو برای شما عزیزان تو وبلاگ بذارم، هر چند شايد شما هم اين طنز رو خونده باشين يا مثل من، دوستتون براتون ايميل كرده باشه.

 

و اما داستان...

 

 

 
                                             
                  کلاغ عاشق!
 
 
یه روزی آقای کلاغ ، ....... یا به قول بعضیا زاغ

رو دوچرخه پا می‌زد، ........ رد شدش از دم باغ
 
 

 

 

 

                 پای یک درخت رسید ، ........ صدای خوبی شنید

نگاهی کرد به بالا ،........... صاحب صدا رو دید



یه قناری بود قشنگ ، ......... بال و پر ، پر آب و رنگ

وقتی جیک جیکو می‌کرد ، ......... آب می‌کردش دل سنگ

 

 Click here to enlarge

 

 

 

قلب زاغ تکونی خورد ،...... قناری عقلشو برد

توی فکر قناری ، .........تا دو روز غذا نخورد


 Click here to enlarge

 

روز سوم کلاغه ،........‌رفتش پیش قناری

گفتش عزیزم سلام ، ........اومدم خواستگاری!


 Click here to enlarge

 

 

نگاهی کرد قناری ، ......بالا و پایین، راست و چپ

پوزخندی زد به کلاغ ،....... گفتش که عجب! عجب

منقار من قلمی ، .......منقار تو بیست وجب

واسه چی زنت بشم؟..... مغز من نکرده تب

کلاغه دلش شیکست ،..... ولی دید یه راهی هست

برای سفر به شهر ،...... بار و بندیلش رو بست

یه مدت از کلاغه ،......... هیچ کجا خبر نبود

وقتی برگشت به خونه ،........ از نوکش اثر نبود

داده بود عمل کنن ، ........منقار درازشو

فکر کرد این بار می‌خره ،.... قناریه نازشو



باز کلاغ دلش شیکست ، ........نگاه کرد به سر و دست

آره خب، سیاه بودش! .......اینجوری بوده و هست

دوباره یه فکری کرد ، .......رنگ مو تهیه کرد

خودشو از سر تا پا ،........ رفت و کردش زرد زرد

رفتش و گفت: قناری! ......اومدم خواستگاری

شدم عینهو خودت ،......... بگو که دوسم داری

اخمای قناریه ، .......دوباره رفتش تو هم!

 

 Click here to enlarge

 

 

کله‌مو نگاه بکن ،......... گیسوهام پر پیچ و خم

موهای روی سرت ،........ وای که هست خیلی کم

فردا روزی تاس می‌شی!...... زندگی‌مون میشه غم

کلاغ رفتش خونه ........نگاه کرد به آیینه

نکنه خدا جونم ! .......سرنوشت من اینه؟!

ولی نا امید نشد ،...... رفت تو فکر کلاگیس

گذاشت اونو رو سرش ، ....تفی کرد با دو تا لیس

کلاه گیسه چسبیدش ،.... خیلی محکم و تمیز

روی کله‌ی کلاغ ،..... نمی‌خورد حتی لیز

 

 

 

 

 

 Click here to enlarge

 

نگاه که خوب می‌کنم ، ....می‌بینم گردنتو

یه جورایی درازه ، ......نمی‌شم من زن تو

کلاغه رفتشو من ،...... نمی‌دونم چی جوری

وقتی اومدش ولی ، .....گردنش بود اینجوری

 Click here to enlarge

 

 


 

 

 

 براي خواندن ادامه ي این داستان روي "ادامه مطلب" كليك كنيد

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, ] [ 12:52 ] [ مريم ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

آن هنگام که کشیش مسیحی، زن را عامل گناه و ناپاكي مي دانست، گذشتگان ما، جايگاه زن را در روز ويژه پاس مي داشتند و با او چون الهه اي، رفتار مي كردند. (استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلامانع است)
امکانات وب

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 32
بازدید دیروز : 20
بازدید هفته : 54
بازدید ماه : 54
بازدید کل : 18274
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1

Alternative content